در طول تاریخ هزاران نمونه از شکست و عدم موفقیت ثبت شده است. حتی قبل از اینکه تاریخ ثبت شود، مردم همیشه در حال مبارزه و کوشش برای رسیدن به میل سوزان موفقیت بودهاند. این میل به موفقیت چیزی فراتر از تلاش برای بقا است. تلاش برای بقا و زنده ماندن در دیانای ما نوشته شده و مانند نیرویی است که ما را به این چیزی که هستیم تبدیل می کند. انسانها فقط برای زنده ماندن کوشش نمیکنند، ما برای این ساخته شدهایم که رشد و پیشرفت کنیم. ما از همان روزهای ابتدایی در 200 هزار سال قبل، به دنبال به دست آوردن و رشد کردن بودهایم. با اختراع زبان توانستیم دانش خود را در طول سالیان گسترش بدهیم و کیفیت زندگیمان را به میزان زیادی بهبود دهیم.
با این حال، وقتیکه ما از رنجهای ناامیدکننده و کابوسهای ناشی از شکست در عذابیم، بهندرت به پیشرفت فکر میکنیم و در آن موقعیت ما صرفاً به دنبال جان سالم به در بردن از آن شرایط سخت هستیم. وقتی که ما شکست میخوریم شروع میکنیم به زیر سؤال بردن همهچیز و از خود میپرسیم چرا باید در چنین شرایطی قرار بگیریم؟ ولی شکست خوردن به همان اندازه که دردناک است، بخش ضروری از زندگی ماست و جزئی از مسیر ما برای رسیدن به اهدافمان است.
در حقیقت موفقترین و معروفترین افراد جهان بیشترین شکستها را در زندگی خود تجربه کردهاند. آنها بارها شکست خوردهاند و به عقب برگشتهاند ولی تسلیم نشدهاند و همچنان برای رسیدن به اهداف خود تلاش کردهاند و این تنها چیزی است که برای رسیدن به موفقیت لازم است.
اگر امروز شما از شکستهای گذشتهتان رنج میبرید یا همین حالا شکست خوردهاید و رنج آن را تحمل میکنید، این را بدانید که شکست شما را بهتر خواهد کرد. شکست زندگی شما را بهبود خواهد بخشید و به شما این امکان را میدهد که به فهم و درک جدیدی درباره زندگی، عشق، کسبوکار و آدمهای اطراف خود برسید. شکست نسخه بهتری از شما خواهد ساخت.
با این حال تنها صحبت کردن راجع به جوانب شکست کافی نیست و بهتر است به زندگی معروفترین افراد و شکستهایی که خوردهاند نگاه کنید. اینکه به شکستهای دیگران نگاه کنیم و از تجربیات آنها استفاده کنیم خیلی آسانتر از آن است که فقط در مورد بازتاب شکست خوردن فکر کنیم.
در این مقاله شما با داستان زندگی 48 نفر از افراد مشهوری که با مفهوم شکست در زندگیشان بیگانه نبودند آشنا میشوید، شما داستان آنها را میخوانید و خواهید فهمید که آنها برای رسیدن به موفقیت چه سختیهایی را تحمل کردهاند.
به خاطر داشته باشید که شما هیچوقت برای دوباره شروع کردن پیر نیستید. هیچگاه برای یک تلاش دیگر دیر نیست. بعضی از این شکست خوردگان مشهور در دهه ششم زندگیشان بود که دست به شروع دوبارهای زدند مانند سرهنگ هارلند سندرز بنیانگذار KFC که در سن 65 سالگی و در حالی که تنها 105 دلار بیشتر در جیبش نداشت، آن دستورالعمل مشهور خود را برای درست کردن مرغ سرخ کرده ساخت.
هیچوقت از امیدها و آرزوهای خود دست نکشید. هرگز اجازه ندهید شخص دیگری به شما بگوید که شما برای رسیدن به آن موفقیت و عظمتی که میخواهید به اندازه کافی خوب یا به اندازه کافی باهوش یا به اندازه کافی با استعداد نیستید. شما میتوانید هر کاری که بخواهید را انجام بدهید. هر چیزی که در ذهن خود مجسم میکنید، هر چیزی.
اگر میخواهید با داستان زندگی افراد مشهوری که برای رسیدن به موفقیت در زندگی شان بارها شکست خوردهاند آشنا شوید و برای دستیابی به هدفهایتان در زندگی انگیزه به دست بیاورید با یوکن همراه باشید و خواندن مقاله زیر را از دست ندهید.
1. آبراهام لینکلن
آبراهام لینکلن در سال 1809 به دنیا آمد. آبراهام لینکلن به عنوان شانزدهمین رئیسجمهور ایالاتمتحده مشهور است. او قهرمان آزادی خواهی بود که در جهت رسیدن بردگان آمریکا به برابری و آزادی حرکت کرد؛ اما داستان لینکلن از همان ابتدا با موفقیت شروع نمیشود و او قبل از رسیدن به موفقیت چندین بار شکست خورد. در سال 1832 زمانی که لینکلن 23 ساله بود بیکار شد. در همان زمان او شانس خود را برای عضویت مجلس قانونگذار از دست داد. تنها سه سال بعد و در سن 26 سالگی، عشق زندگی او، آن روتلج درگذشت. سه سال بعد شانس انتخاب شدن بهعنوان سخنگوی نمایندگان ایلینوی را از دست داد.
در سال 1848 و در سن 39 سالگی لینکلن در انتخاب شدن در منصب کمیسری اداره کل زمین در واشنگتن ناکام شد و بعد از آن، در سن 49 سالگی تلاش او برای تبدیل شدن به یک سناتور ایالاتمتحده شکست نیز خورد. البته با تمام شکستها در زندگی شخصی و زندگی سیاسی، او هیچگاه تسلیم نشد.
در سال 1846 بود که لینکلن به عنوان نماینده مجلس ایالاتمتحده انتخاب شد و در آنجا لایحهای را برای لغو بردهداری به تصویب رساند. در سال 1861 و در سن 52 سالگی او به مقام ریاست جمهوری ایالاتمتحده دستیافت و از آن زمان به بعد یکی از مشهورترین افرادی است که توانسته به این مقام دست یابد. چهره او بر روی اسکناس پنج دلاری آمریکا حک شده است.
2. آلبرت انیشتین
آلبرت انیشتین در سال 1879 به دنیا آمد. مردی که ما او را به عنوان یکی از درخشانترین نوابغی که تا به حال بر روی زمین زندگی کرده میشناسیم. انیشتین تا سن 4 سالگی نمیتوانست صحبت کند.
بله درست است، چهار سالگی! در سال 1895 و در سن 16 سالگی او موفق به پذیرش در امتحان ورودی مدرسه پلیتکنیک سوئیس واقع در زوریخ نشدو عملکرد او حتی بعد از ورود به دانشگاه و در طول کلاسها، با اینکه به شدت تلاش میکرد خیلی ضعیف بود. در واقع انیشتین چنان در شرایط دشواری بود که در زمان مرگ پدرش، او پسر خود را یک بازنده بزرگ به حساب میآورد که همین امر انیشتین جوان را بسیار دلشکسته کرد.
زندگینامه تصویری این دانشمند را مشاهده کنید.
بعد از فارغالتحصیلی او سرگردان بود که میخواهد بازندگیاش چه کند و بعد از مدتی به عنوان مأمور بیمه شروع به کار کرد و برای فروش بیمه به درب منازل میرفت. در نهایت بعد از دو سال او به عنوان دستیار ارزیاب در اداره ثبت اختراعات مشغول به کار شد.
بله البته این همان فردی است که تئوری نسبیت را ارائه داد و با کارهای پیشگامانهاش در شاخه فیزیک و ریاضی به ما کمک کرد تا به درک عمیقتری از اینکه جهان چگونه کار میکند برسیم و با توسعه چندین قانون بنیادی فیزیک توانست در سال 1921 جایزه نوبل فیزیک را دریافت کند و شروع تئوری کوانتوم را پایهگذاری کرد.
3. بیانسه نولز
بیانسه نولز در سال 1981 به دنیا آمد و از اوایل زندگی استعدادهای او نمایان بود. با این حال رسیدن به موفقیت برای کویین بی بدون گذشتن از مسیر شکستها ممکن نبود. برای او، شکستها از همان ابتدای راه آغاز شد ولی این زمین خوردنها هیچگاه باعث نشد بیانسه از پیگیری رویاهای خود دست بکشد. قبل از تکخوانی بیانسه و قبل از عضویت در گروه «سرنوشت» کودک او در گروه موسیقی «سبک دخترانه» عضویت داشت. گروه سبک دخترانه یک گروه از دختران جوان بود که اعضای آن با برنامه استعدادیابی انتخاب شده بودند. زمانی که این گروه از هم پاشید بیانسه تنها نه سال داشت و با این اتفاق او واقعاً خرد شد. سپس پدر بیانسه، متیو نولز این گروه را دوباره برپا کرد و خودش مدیریت پژوه را بر عهده گرفت. به همین دلیل او مجبور شد از کار تماموقت خود به عنوان فروشنده لوازم پزشکی استعفا دهد و به همین جهت فشار مالی زیادی به خانواده تحمیل شد.
در نهایت بعد از 8 سال نام گروه به سرنوشت کودک تغییر پیدا کرد و این اتفاق با جدا شدن شش نفر از اعضای اصلی گروه و باقی ماندن چهار عضو همراه بود. آن سالها همراه با مشکلات زیادی بود. بعد از هر شکست و برگشت به عقب، بیانسه و سه دختر دیگر گروه، کلی رولند، لاتاویا رابرتسون و لتویا لاکت دوباره به جلو حرکت میکردند.
در سال 1996 این گروه با شرکت کلمبیا ریکوردز یک قرارداد امضا کرد و به موفقیت تجاری محدودی دست پیدا کرد ولی طوفانی دیگر گروه را در خود فروبرد. رابرتسون و لاکت به زودی گروه را با ادعای اینکه نولز و رولند بیشتر مورد توجه متیو نولز هستند، گروه را ترک کردند. در نهایت دو نفر دیگر در گروه جایگزین شدند ولی نفر چهارم میشل ویلیامز این سه نفر را دور زد و گروه را ترک کرد.
4. بیل گیتس
بیل گیتس در سال 1955 در سیاتل واشنگتن به دنیا آمد. او زمانی که کودک بود برای خواستههایش مبارزه نکرد، در حقیقت او مجبور شد از تحصیلات متوسطه انصراف دهد تا مسیر پدرش را ادامه بدهد و مانند ویلیام گیتس وکیل مشهوری بشود. این راهی بود که پدر و مادر بیل گیتس برای او در نظر گرفته بودند.
در سن 17 سالگی و برای اولین بار گیتس از خود روحیه کارآفرینی نشان داد و با یکی از دوستان دوران کودکی، پل آلن تشکیل یک شرکت با نام «تراف – ُدیتا» داد. هدف از تأسیس این شرکت در واقع تلاش برای تجزیه و تحلیل دادههای خام شمارندههای ترافیک و ارائه دادهها در قالب گزارش به مهندسان ترافیک بود. هدف اصلی آنها ساختن یک دستگاه سختافزاری بود که بتواند تمام اطلاعات نوارهای ترافیکی را بخواند و نتیجه را بدون دخالت دست ارائه دهد.
در نهایت در روز تحویل دستگاه یک ناظر از اداره ترافیک سیاتل برای دیدن نحوه کار دستگاه آمد و دستگاه کار نکرد؛ و کسب و کار گیتس قبل از اینکه فرصتی برای بلند شدن از زمین داشته باشد زمین خورد و به گیتس درس ارزشمندی داد که همیشه با اوهمراه بود.
در سال 1973 گیتس با کسب نمره 1590 از 1600 در امتحان SAT توانست در دانشگاه هاروارد ثبتنام کند. هرچند سال بعد از آن بود که گیتس دانشگاه هاروارد را رها کرد تا با همکاری پل آلن مایکروسافت را پایهگذاری کند. در آن زمان گیس برای این تصمیم با پدر و مادر خود بحث و جدال زیادی کرد ولی حالا دیگر واضح است که او آن زمان تصمیم درستی گرفت.
5. چارلز داروین
چارلز داروین نیز مانند آبراهام لینکلن در سال 1809 به دنیا آمد. زندگی چارلز داروین حتی از نظر پدر خودش یک شکست بزرگ بود. در واقع در سال 1827 بود که چارلز تحصیلات دانشگاهی خود در رشته پزشکی در دانشگاه ادینبورگ را به دلیل علاقه فراوانش به طبیعت رها کرد و به همین دلیل پدرش به او گفت: «تو به جز تیراندازی و علاقه به سگها و به دام انداختن موشها به چیز دیگری اهمیت نمیدهی.»
در دومین تلاش داروین برای تحصیل، داروین در دانشگاه کمبریج و برای ترم زمستانی ثبتنام کرد. در سال 1831 او متوجه شد که این دانشگاه هم به درد اش نمیخورد چرا که دانشگاه همه وقتش را میگرفت. به همین دلیل او برای دومین بار دانشگاه را رها کرد.
داروین میدانست که دیگران و از جمله پدرش از او ناراضی هستند. او اظهار داشت، «تمام اساتید و پدرم من را یک پسر بسیار معمولی حساب میکردند، بلکه حتی دارای بهره هوشی کمتر از بهره هوشی متوسط.» در واقع او به عنوان یک بازنده شناخته میشد یا یک «آقای بیکار» که عبارت دیگری بود که توسط پدرش استفاده میشد.
البته که این شرایط برای داروین ماندگار نبود و امروزه داروین به عنوان یکی از تأثیرگذارترین ذهنهای علمی میشناسیم. تئوری او در مورد انتخاب طبیعی و تکامل تأثیر بزرگی بر روی درک ما از گونههای مختلف و زندگی بر روی زمین همراه با تکامل و پیشرفت موجودات زنده گذاشت.
6. چارلی چاپلین
چارلی چاپلین در سال 1889 در شهر لندن انگلستان متولد شد. سالهای اولیه زندگی او در آشفته ترین حالت ممکن بود. چاپلین در فقر مطلق به دنیا آمد و پدرش او را در سن 2 سالگی ترک کرد و مادرش را در حالی که هیچ درآمد واقعی نداشت تنها گذاشت. پدرش هیچ حمایت مالی از خانوادهاش نکرد و چارلی در سن هفت سالگی مجبور شد برای تأمین غذا و جای خواب به کارگاههای کار برود.
پس از بازگشت از کارگاه کار و بعد از یک مدت کوتاه، مادر چاپلین در یک تیمارستان بستری شد و چاپلین مجبور شد دوباره در سن 9 سالگی به کارگاههای کار برگردد. دو سال بعد پدر چاپلین در اثر استفاده بیش از حد از مشروبات الکلی و سیروز کبدی مرد.
زندگینامه این هنرمند، به صورت تصویری برای شما تهیه شده است.
مادر چاپلین تا چند سال با بیماری روانی خود مبارزه کرد تا اینکه سرانجام به طور دائم در بیمارستان روانی بستری شد تا اینکه در سال 1928 درگذشت. در این مدت چارلی و برادرش سیدنی اغلب چند روز پشت سر هم بدون غذا به سر میبردند و در حال تلاش برای زنده ماندن و دست و پنجه نرم کردن با مشکلات و آشفتگیهای خانوادهشان بودند.
در طی این زمان بود که چاپلین توانست به روی صحنه برود و استعدادهای کمدی خود را همراه با مهارت رقص گامش را افزایش بدهد. در نهایت او راه خود را به سوی هالیوود پیدا کرد. کالیفرنیا جایی بود که چارلی چاپلین در آنجا مشهور شد و تنها کمی بعد او به بزرگترین بازیگر سینمای صامت که دنیا تا کنون به چشم دیده تبدیل شد.
7. کریس گاردنر
داستان زندگی کریس گاردنر در سال 2006 به صورت فیلمنامه یکی از الهامبخشترین فیلمهای تاریخ سینما با عنوان در «جست و جوی خوشبختی» با بازی ویل اسمیت در آمد. گاردنر داستان زندگیاش را برای تاباندن نور به تقلاها و شکستهایش در زندگی که منجر به درد زیادی برایش شد نوشت.
او در سال 1954 به دنیا آمد و در شرایطی که پدرش حضور نداشت و مادر و خواهر و برادرش زیردست ناپدری آزار میدیدند و بعداً در داخل یا بیرون از پرورشگاه، در حالی که دوران کودکی ناپایداری داشت رشد کرد.
در سال 1977 گاردنر با شری دیزون ازدواج کرد ولی بعد از یک رابطه پنهانی با زنی که از او باردار شد، تصمیم گرفت همسر اولش را ترک کند. در سال 1981 پسرش، کریستوفر گاردنر جونیور در حالی که گاردنر به عنوان یک دستیار تحقیقاتی با حقوق اندک کار میکرد به دنیا آمد و همین سبب شد تا او برای حمایت از خانوادهاش به فروش تجهیزات پزشکی بپردازد.
اگر شما این فیلم را دیده باشید آخر داستان را میدانید. گاردنر همیشه در جدال با مشکلات بود ولی همیشه به بهتر زندگی کردن متعهد بود. او مردی را ملاقات کرد که راننده فراری قرمز رنگ بود و او را در مسیر تبدیل شدن به یک دلال بورس کمک کرد. او در طی این مسیر او با مشکلاتی از قبیل اخراج، بیخانمانی، زندان و در نهایت طلاق رو به رو شد ولی این مشکلات هیچگاه او را متوقف کرد.
8. سرهنگ هارلند سندرز
سرهنگ سندرز متولد 1890 در ایندیانا، بنیانگذار مرغ کنتاکی سرخ شده (KFC) است. سندرز علاوه بر معروفیت به دلیل دستور پخت مرغ کنتاکی مخصوص خود، به دلیل شکستهای متعدد در زندگی و کسب و کار شناخته شده است.
او تنها پنج سال داشت که پدرش فوت کرد و مادرش را در سرپرستی سه فرزند از جمله هارلند تنها گذاشت. وقتی مادر روزها برای کار، خانه را ترک میکرد هارلند مجبور شد که در خانه از خواهر و برادرش مراقبت کند و برای آنها غذا بپزد. او در این زمان به آشپزی ماهر تبدیل شد و در حالی که تنها 7 سال داشت یاد گرفت که چگونه نان و سبزیجات بپزد و بر دانش خود در پخت گوشت اضافه کرد. هارلند وقتی ده سال داشت مجبور شد به عنوان کارگر در مزرعه کار کند.
در سال 1902 و در سن 12 سالگی مادرش دوباره ازدواج کرد و شرایط برای بچهها و از جمله هارلند دشوار شد و او دائماً مجبور بود خانه را ترک کند. وقتی 14 سال داشت مجبور شد در مزرعه دیگری در ایندیانا جنوبی به عنوان کارگر کار کند.
سندرز در طول سالها دست به کارهای زیادی زد و هیچوقت نتوانست یک پیشه را انتخاب کند و ادامه بدهد. او ابتدا صاحب یک شرکت قایق موتوری در کنار رودخانه اوهایو بود. بعداً در وینچستر کنتاکی تایر میفروخت و پس از آن در 1930 یک رستوران در کنار یک شرکت نفتی در شمال کاربین کنتاکی زد و در آنجا سرو مرغ را شروع کرد. او در آن زمان 40 ساله بود.
در جولای 1939 هارلند یک رستوران هتل را که چهار ماه قبل از آن در اثر آتشسوزی خراب شده بود را خریداری کرد ولی تا سال 1940 دستورالعمل مخصوص مرغ کنتاکی خود را هنوز نساخته بود. در سال 1942 و در طول جنگ او مجبور به فروش کسب و کارش شد و پس از آن در 1947 بود که از همسر خود طلاق گرفت.
در سال 1955 یکی دیگر از رستورانهای او بعد از تغییر مسیر اتوبان بین ایالتی و گذر از مسیر رستوران، تعطیل شد. در آن سال بود که او با سرمایه تنها 105 دلار و در سن 65 سالگی شروع به فروش مرغ مخصوصش در رستورانهای سراسر کشور نمود. قبل از آن 1009 رستوران با ایدهاش مخالفت کردند تا اینکه بالاخره یکی از رستورانها با ایده اش موافقت کرد و داستان موفقیت هارلند از این نقطه شروع شد.
9. کورتیس جکسون فیفتی سنت
کورتیس جکسون فیفتی سنت مشهور در محله کویینز نیویورک به دنیا آمد. بیشتر مردم او را با نام فیفتی سنت میشناسند. فیفتی سنت گذشتهای سراسر اشتباه و پرورش نادرستی داشت. بزرگ شدن با فقر برای هیچکس آسان نیست بخصوص اگر در خشنترین محله نیویورک ساکن باشید. نه تنها مواد مخدر و جرم او را احاطه کرده بود، بلکه مادر خودش سابرینا نیز فروشنده مواد مخدر بود.
فیفتی سنت در حالی که 8 سال داشت مادرش را در یک آتشسوزی مرموز از دست داد و پدرش نیز او را ترک کرد. او با تنها مادربزرگش ماند و وقتی فقط 12 سال داشت شروع به فروش مواد مخدر در دهه هشتاد و دورهای که به آن اپیدمی کراک میگفتند کرد.
در سال 1994 و در سن 19 سالگی و بعد از مداخله پلیس فیفتی سنت به دلیل همراه داشتن مواد مخدر و اسلحه بازداشت و محکوم به 3 تا 9 سال زندان شد ولی به جای آن به بوت کمپ فرستاده شد و در آنجا توانست در عرض شش ماه مدرک GED خود را بگیرد.
پس از آزادی بود که او نام فیفتی سنت را برای خود انتخاب کرد و این نام را از روی نام یک بانک محلی که مورد سرقت قرار گرفته بود انتخاب کرد. او میگوید: «این نام را انتخاب کردم چون همه آن چیزی که من میخواهم بگویم را میگوید، من به هر وسیلهای زندگیای برای خود مهیا میکنم.»
در سال 2000 او توسط یک مهاجم خارجی در خانه مادربزرگش، 9 بار مورد اصابت گلوله قرار گرفت. وقتی در بیمارستان بود قراردادی با شرکت کلمبیا ریکوردز امضا کرد ولی به دلیل آهنگی با نام «گتو کووران» نام او توسط شرکتهای ضبط صدا در لیست سیاه قرار داده شده بود و او مجبور شد برای ضبط آهنگ و انتشار آلبوم اش به کانادا برود.
در سال 2002 امینم موزیک "حدس بزن کی برگشته " او را شنید و در نهایت در شرکت «شیدی ریکوردز» با او قرارداد امضا کرد. او تحت راهنمایی امینم و دکتر دری اولین آلبوم خود با نام «تلاش کن ثروتمند بشو یا بمیر» را منتشر کرد و از آن زمان جکسون به یکی از معروفترین رپرهای دنیا تبدیل شد.
10. دکتر سوز
تئودور سوز گیزل در سال 1904 متولد شد. او نام دکتر سوز را در سال 1927 و در دوره تحصیل خود در دانشکده دورتموث و لینکلن، آکسفورد به دست آورد. او با قصد ادامه تحصیل در دکترای ادبیات انگلیسی در دانشگاه ثبت نام کرد ولی بعداً درس را رها کرد و شغلی را به جای هلن پالم که در دانشگاه با او آشنا شده بود، بر عهده گرفت.
در سال 1928 آنها ازدواج کردند و او سالها طرحهای تبلیغاتی شرکتهای بزرگی مانند استاندارد اویل، انبیسی و جنرال الکتریک را انجام میداد. در 1937 و بعد از گذشت 9 سال از ازدواج او اولین نوشتهاش با عنوان فکر میکنم که من آن را در خیابان مالبری دیدم، نوشت.
این نسخه از نوشتهاش به جهت اینکه 28 بار از سوی ناشران مختلف رد شد معروف است تا اینکه در نهایت راندون هاوس از ونگوآرد پرس قبول کرد نوشتهاش را به چاپ برساند.
جان اوهارا که زمانی رئیس ونگوآرد پرس بود میگوید " من اثرات بهترین نویسندگان از جمله ویلیام فالکنر را منتشر کردهام ولی تنها یک نابغه در لیست نویسندگان من وجود دارد و اسم او تد گیزل است.
زمانی که گیزل در سال 1991 درگذشت. او بیش از 600 میلیون نسخه کتاب که به 20 زبان مختلف ترجمه شد را در سراسر جهان فروخت و او را تبدیل به یکی از مشهورترین کسانی که در زندگی خود شکستهایی را تجربه کرده اند کرد. استمرار تد او را به اوج رساند، در حالی که در آن شرایط ممکن بود دیگران تسلیم شده و دست از تلاش بکشند.
11. الیزابت آردن
الیزابت آردن در سال 1878 درکانادا به دنیا آمد. نام اصلی او فلورانس نایت انجل گراهام بود. الیزابت با تحمل شکستهای فراوان توانست به موفقیت برسد. امپراتوری آرایشی و بهداشتی او شامل 150 سالن زیبایی در سرتاسر اروپا و آمریکا و همچنین بیش از 1000 محصول که در 22 کشور مختلف به فروش میرسید، میشد. در طول عمرش به عنوان یکی از ثروتمندترین زنان جهان شناخته شد.
با این حال در سال 1909 و در سن 31 سالگی آردن پس از 6 ماه مشارکت با الیزابت هوبارد در کسب و کارش شکست خورد. یک سال بعد او نام الیزابت آردن را انتخاب کرد که نام الیزابت را به جهت صرفه جویی و عوض نکردن دوباره تابلوهای سالنهای زیباییاش و نام آردن را از روی یکی از مزرعههای نزدیک به همین نام انتخاب کرد. در همان سال بود که او سالن زیبایی «در قرمز» را در نیویورک افتتاح کرد.
در 1912 او برای آموختن آخرین تکنیکهای زیبایی به فرانسه رفت. پس از بازگشت از فرانسه او به یک شیمیدان پیوست تا شروع به توسعه آنچه که تبدیل به زرادخانه گسترده از محصولات زیبایی شده بود، کند تا به صنعت آرایش این امکان را بدهد که به صورت یک هنر گسترده و پذیرفته شده در بیاید و فراتر از طبقه کلاس بالای جامعه برود.
کمپانی الیزابت آردن سالانه بیش از یک میلیارد دلار فروش دارد و به یکی از موفقترین کسب و کارهایی که تاکنون باقی مانده و به فعالیت خود ادامه میدهند، شده است.
12. الویس پریسلی
الویس پریسلی در سال 1935 به دنیا آمد. او یک موسیقیدان مشهور آمریکایی است که بیش از یک میلیارد اثر در سراسر جهان فروخته است. در حالی که هنوز هم شهرت پریسلی ستوده میشود ولی معمولاً شکستهای او نادیده گرفته میشود. خانواده او چندین سال در خانههای شوتگان زندگی میکردند تا اینکه به مشکلات مالی برخوردند و نتوانستند مبلغ اجاره خانه را پرداخت کنند.
در سال 1948 در سن 13 سالگی خانواده پریسلی به ممفیس نقل مکان کردند. در آن زمان آنها در پانسیون زندگی میکردند که در واقع دارای اتاقهایی از یک خانه است که به صورت مشترک اداره میشود و به صورت موقت قابل اجاره است.
در سال 1953 وقتی پریسلی 18 سال داشت به استودیو سان ریکوردز رفت و در آنجا یک نسخه دمو از کارش آماده کرد. البته چیزی از این نسخه درنیامد. یک سال بعد در سال 1954 او دوباره به استودیو سان ریکوردز رفت و یک نسخه دمو دیگر تهیه کرد که آن هم بعداً شکست خورد. همان سال او در یک مصاحبه برای عضویت در گروه سانگ فلو به عنوان یکی از خوانندگان شکست خورد.
وقتی بعداً پدرش از او پرسید که چه اتفاقی افتاد، پریسلی اظهار کرد: «آنها به من گفتند نمیتوانم آواز بخوانم.»
او انقدر ناامید شد که تصمیم گرفت به عنوان راننده کامیون کار کند. از طریق یک دوست به نام رونی اسمیت، پریسلی توانست با ادی باند که رهبری گروه حرفهای اسمیت را بر عهده داشت دیدار کند. معلوم شد که آنها دنبال یک خواننده هستند. آنها چندین قطعه دیگر ضبط کردند تا چند ماه بعد که پریسلی به طور اتفاقی به گروه آرتور کودوپ برای قطعه «مشکلی نیست» پیوست که مورد توجه دی جیهای حرفهای قرار گرفت و باقی داستان هم همانطور است که در تاریخ آمده.
13. امیلی دیکنسون
امیلی دیکنسون یکی از نویسندگان مشهور عصر مدرن است. امیلی برای مدت طولانی خود را در زندگی شکستخورده میدانست. او به عنوان یک فرد بسیار درونگرا تمایلی به روابط چهره به چهره نداشت و به جای جلسات شخصی از مکاتبه استفاده میکرد.
او در سال 1830 در امرست ماساچوست به دنیا آمد و بسیاری از سالهای زندگیاش را به صورت معمولی گذراند و از طرف کسانی که او را میشناختند منزوی و بیعاطفه خوانده میشد. او بیشتر وقتش را به نوشتن شعر درباره موضوعاتی مانند مرگ صرف کرد ولی او درباره جاودانگی هم شعر میگفت یا درباره موضوعاتی که با دوستان خود در مکاتبات بحث میکرد. در حالی که دیکسون یکی از شناخته شده ترین شاعران تاریخ شد ولی کمتر از ده شعر در طول عمرش از او منتشر شد و هنگامیکه همین شعرها منتشر شدند به طور قابلتوجهی تغییر دادهشده بودند. بیشتر به این دلیل که سبک این شعرها با حالت معمول آن زمان خیلی فاصله داشت و پر از تشبیهات و اصطلاحات عجیب غریب بود.
ممکن است دیکسون در تمام عمرش یک شکست خورده محسوب شود و احتمالاً یکی از دلایل آن عدم تمایل او به دیدار افراد در حوزه کاریاش است. هر چند پس از مرگ امیلی دیکسون خواهرش بالغ بر 1800 شعر از او کشف کرد که در نهایت منتشر شدند و دیکسون را پس از مرگ در مقیاس بینالمللی معروف و مشهور ساخت.
14. فرد استایر
فرد استایر در سال 1899 در اوهاما نبراسکا به دنیا آمد. فرد یکی از معروفترین افرادی است که در حوزه سینما شکستهای زیادی را تجربه کرده. در سال 1905 خانواده فرد به نیویورک نقل مکان کردند تا فرد و خواهرش ادل بتوانند کارشان را در حوزه سرگرمی دنبال کنند. پدر و مادر فرد انرژی خود را برای آموزش رقص و موسیقی فرزندانشان صرف کردند.
گاهی اوقات آن دو با هم فعالیت میکردند حتی زمانی که در برادوی نیویورک بودند یا زمانی که در لندن بودند. این امر سبب شد تا استعداد بچهها به شدت رشد کند و فرد در طول این زمان به دلیل کاریزما و جذابیتی که در کمترین زمان ممکن از خود نشان داد، درخشید.
با این حال در سال 1932 و با ازدواج ادل، خواهر و برادر از یکدیگر جدا شدند. فرد به کارش ادامه داد و با توجه به شنیدهها، بهطور گستردهای در تستهای هالیوود رد میشد. به او میگفتند که نمیتواند بازی کند و همین باعث شد او بسیار ناامید شود.
با این حال اینها باعث نشد او متوقف شود. فرد استایر 76 سال در صنعت سرگرمی و سینما فعالیت کرد. او در 31 برنامه موزیکال، شو تلویزیونی و ریکورد حضور پیدا کرد. ژین کلی یک بار اظهار داشت: «تاریخ رقص در فیلمها با حضور استایر آغاز میشود.»
15. جرج لوکاس
جرج لوکاس در سال 1944 در آمریکا متولد شد. او فیلمساز، تولیدکننده و کارآفرین چند تا از موفقترین فیلمهایی که تا به حال ساختهشدهاند مانند جنگ ستارگان و مهاجمان کشتی گمشده و بسیاری آثار دیگر است. قبل از اینکه لوکاس به کار فیلمسازی علاقهمند شود، او به مسابقات ماشینرانی علاقه بسیار زیادی داشت ولی بعد از یک تصادف رانندگی وحشتناک که تقریباً نزدیک بود او را بکشد، علاقهاش به ماشینرانی را کنار گذاشت.
لوکاس بعد از اتمام تحصیلات خود در رشته فیلمسازی در دانشگاه کالیفرنیای جنوبی، تصمیم گرفت تا چند فیلم تهیه کند. «THX 1138» داستانی بود درباره آینده که پلیس کنترل جمعیت را به عهده میگیرد و احساسات و نیازهای اولیه انسانها را سرکوب میکند. این فیلم برای لوکاس شکست محسوب میشد و با از دست دادن پول زیادی همراه بود. ولی لوکاس توقفناپذیر بود. پروژه بعدی او «امریکن گرفیتی» نام داشت که خودش این فیلم را کارگردانی کرد. این فیلم موفقیت بزرگی بود که به اعتبار و نفوذ لوکاس در هالیوود افزود ولی گویا این اعتبار برای ساخت پروژه بعدی که همان جنگ ستارگان بود، کافی نبود. چرا که کمپانی یونایتد آرتیست و بعداً کمپانی یونیورسال هر دو این فیلم را رد کردند.
با این حال لوکاس از ادامه راه پشیمان نشد. در نهایت «فاکس کمپانی قرن بیستم» متن نمایشنامه را قبول کرد. فاکس بعداً اظهار داشت: «من آن را متوجه نشدم ولی من عاشق فیلم امریکن گرفیتی بودم و هر کاری که لوکاس انجام بدهد از نظر من قابل قبول است.» فیلم جنگ ستارگان بزرگترین پروژه فیلمبرداری تا به آن روز بود وپس از ساخته شدن، این فیلم تمام فیلمهای ای.تی. را پشت سر گذاشت و به موففیتی عظیم دست یافت.
16. هریسون فورد
هریسون فورد ویل که بسیاری از مردم او را با نام هریسون فورد میشناسند به دلیل نقشآفرینی در فیلمهایی که حالا دیگر بخشی از فرهنگ و تاریخ آمریکا هستند مشهور است. هریسون چندین بار در زندگی شخصی و زندگی حرفهای خود شکست خورد. واضح است که او یکی از مشهورترین افرادی است که تا به حال در صنعت سینما کار کرده و بالاترین دستمزدها را به خاطر حضورش در فیلمها دریافت کرده ولی زندگی او همیشه اینقدر گل و بلبل نبود.
هریسون متولد سال 1942 در شیکاگو است. پدر و مادر او هر دو با سینما در ارتباط بودند. پدرش قبلاً بازیگر بود و مادرش هم قبلاً به عنوان بازیگر رادیویی فعالیت میکرد. به نظر میرسد که بازی کردن در خون اهریسون بود. او بعد از فارغالتحصیلی از کالج ویسکانسن در سن 22 سالگی به لسآنجلس رفت.
هریسون دو سال در نقشهای عجیب و غریب و کوتاه حضور پیدا کرد تا اولین نقشش را در فیلم «گرمای مرده» در سال 1964 در 24 سالگی دریافت کرد. با این حال گردانندگان استودیو به فورد گفتند: «او هرگز نمیتواند در این کسب و کار فعالیت کند.» ولی فورد هیچگاه تسلیم نشد. نه سال طول کشید تا در سال 1973 هریسون فورد اولین نقش موفقیتآمیزش را در فیلم امریکن گرفیتی جرج لوکاس ایفا کرد. این نقش و رابطه او با جرج لوکاس بود که به او کمک کرد تا به عنوان یک ستاره شناخته شود. جرج لوکاس بعداً از هریسون فورد در فیلمهای جنگ ستارگان و ایندیانا جونز نیز استفاده کرد.
17. هنری فورد
هنری فورد در سال 1863 در شهر گرین فیلد میشیگان به دنیا آمد. هنری فورد صنعتگری بود که شرکت فورد موتور را تأسیس کرد. این شرکت به یکی از سودآورترین شرکتهای خودروسازی در جهان مبدل شد و او را به یکی از ثروتمندترین و مشهورترین افراد در روی کره زمین مبدل کرد. هرچند که فورد موفقیتهای زیادی در زندگیاش به دست آورد ولی زندگی او بدون شکست خوردن نبود و در سالهای اول زندگی شکستهایی را متحمل شد.
فورد در سال 1891 و در سن 28 سالگی بود که تصمیم گرفت که مهندس بشود و برای شرکت ادیسون ایلومینیتینگ کار کند. او دو سال بعد و در سن 30 سالگی توانست ترفیع بگیرد و عنوان مهندس ارشد را کسب کند و این همان زمانی بود که او شروع به آزمایش بر روی موتورهای بنزینی کرد.
در سن 35 سالگی بود که فورد اولین خودرو خود را طراحی و در معرض نمایش گذاشت که حمایت ویلیام مورفی که آن زمان در دیترویت بود را به خود جلب کرد. یک سال بعد در سال 1899 فورد شرکت خودروسازی دیترویت را تأسیس کرد.
ویدئوی جذاب از زندگینامه این صنعتگر مشهور را تماشا کنید.
در سال 1901 این شرکت از پس بازپرداخت وام خود به برادران دوج برنیامد و به دلیل ناکارآمدی در طراحی خودروها، فعالیت خود را متوقف کرد و این ضربه سختی را به فورد وارد ساخت. با این حال پس از این اتفاق فورد یکی از شرکا را متقاعد کرد که فرصت دیگری به او بدهد و با اصرار توانست موافقت او را بگیرد ولی بعد از آن اختلافاتی پیش آمد که این سرمایهگذاری هم منتفی شد.
در سال 1903 فورد آخرین تلاش های خود برای راه اندازی مجدد شرکت کرد. او در سن 40 سالگی و بعد از دو شکست سخت شرکت فورد موتور را تأسیس کرد. او توانست یک سرمایهگذار پیدا کند که در امور کسب و کار دخالت نکند و فقط سرمایه لازم را مهیا کند. این سرمایه گذار مالک لمنسن یک مهاجر اسکاتلندی بود که ثروت خورد را از صنعت زغالسنگ به دست آورده بود. بعد از آن دیگر داستان کسی را میخوانیم که از شکستها و مشکلات به بزرگترین موفقیتها دست مییابد. نام فورد با نام اتومبیل مترادف است. فورد خط تولید اتومبیلهایی را راه انداخت که خانوادهها قادر به خریدنش بودند و قیمت معقولی داشت و با این مزیت به توسعه صنعت خودروسازی در سراسر جهان کمک کرد.
داستان زندگی معروفترین شکستخوردگان (قسمت دوم)
داستان زندگی معروفترین شکستخوردگان (قسمت سوم)