در سمینار توسعه فردی شرکت کردم، در حالیکه سوالات زیادی در سر داشتم. وقتی سوالاتم را از سخنگوی سمینار میپرسیدم ناگهان در پاسخ گفت: «بس است!». سوالات من اینها بود:
- معنی واقعی زندگی چیست؟
- من چگونه میتوانم خوشحال باشم؟
- آیا لابسترها واقعا نامیرا هستند؟
فرد برگزارکننده این سمینار گفت: «حقیقت این است که تو پاسخ تمام سوالات را در قلب خودت داری. این سوالات را پرسیدی تا از انجام آنچه میدانی درست است، مطمئن شوی. در واقع تو دنبال پاسخ نیستی بلکه دنبال تایید هستی. تو به اجازه کسی نیاز نداری. وقتی در قلب احساس میکنی کاری درست است و باید انجامش دهی، حتما انجامش بده. اجازه بده روزگار به تو بگوید آیا تصمیمت واقعا درست بوده یا نه. تصمیمات بعدی خود را با توجه به نتیجه کارها اتخاذ کن.» در ادامه با یوکن همراه باشید.
حرف دلت خودت چیست؟
قلب انسان همانند قطبنماست و راه درست را پیدا میکند. دل یک صدای درونی است که به خوبی میداند راه درست و غلط چیست. پس به حرف دل خود اعتماد کن و دنبالهروی آن باش.
اکنون مثالی میزنیم تا این مساله را بهتر درک کنید. جان به تازگی از دانشگاه فارغ التحصیل و در یک بانک سرمایه گذاری مشغول کار شده بود. او هیچ علاقهای به کار خود نداشت و از زندگی اش متنفر بود. جان همیشه آرزو داشت کسب و کار مستقلی برای خود راهاندازی کند. یک تجارت آنلاین که به او امکان سفر و کشف دنیا را میدهد. اما او به خودش و تواناییهایش اعتماد نداشت. به همین خاطر سعی میکرد با درس خواندن به رویاهایش برسد. اما وقتی میدید دوستانش با اطمینان و خرسندی کار میکنند در تصمیم خود دچار شک میشد. او مدام بقیه را زیر نظر داشت و میخواست بداند آنها چه میکنند. اما بالاخره عزم خود را جزم کرد و بعد از 6 ماه جرات پیدا کرد کسب و کار شخصی خود را راه اندازی کند.
ایلان ماسک مثال دیگری است که به حرف دلش گوش داد. از ماسک پرسیده شد ایدهی ساخت تسلا، اسپیس ایکس و پیپال از کجا آمده و او در پاسخ گفت به حرف دلش گوش داده است. او از خودش پرسیده انسان دنیای امروز چه مشکلی دارد؟ سپس برای پاسخ به این سوالات اقدام کرده است. ماسک در حالی به دنبال ابداع و راهاندازی بیزینس شخصی بود که بقیه مردم از بدعتهای جدید بازار استقبال میکردند.
مردم به ما میگویند چگونه زندگی کنیم. کار به ما میگوید برایرسیدن به موفقیت چگونه باید پلههای ترقی را طی کنیم. مدها به ما میگویند چه معیاری برای زیبایی وجود دارد. اجتماع مشخص میکند که آیا انسان خوب و مبادی آداب هستیم یا نه.
ما در طول زندگی عادت کردهایم با موج جامعه حرکت کنیم. اما اینکه تمام جامعه به یک چیز واحد اعتقاد دارند دلیل میشود که آن چیز واقعا درست باشد؟
در زمانهای گذشته، همه اعتقاد داشتند زمین صاف است. وقتی گذشته را مرور میکنیم این طرز فکر برایمان عجیب و حتی خندهدار است. اکنون از شما میخواهیم که فکر کنید در زمان آینده هستید و به گذشته نگاه میکنید، آیا طرز فکری وجود دارد که به نظرتان در آینده عجیب و مسخره بیاید؟
انسان فراموشکار است و از یاد میبرد به خودش گوش کند. ما در زندگی یاد گرفتهایم تنها به حرف مردم گوش کنیم. حتی در اغلب اوقات سعی میکنیم برای راضی نگه داشتن بقیه تلاش کنیم. کمتر کسی پیدا میشود که با خود فکر کند واقعا از زندگی چه میخواهد.
در حالیکه این مساله اهمیت زیادی دارد. باید بدانیم در زندگی به دنبال چه چیزی هستیم زیرا ما تنها یک بار زندگی میکنیم.
استیو جابز میگوید:
زندگی کوتاه و محدود است و نباید زندگی خود را به خاطر دیگران و خواسته های آنها هدر دهید. هرگز در این عقیده که باید براساس نظرات و تجربیات دیگران زندگی کنیم، غرق نشوید. ببینید خودتان به دنبال چه چیزی هستید. اجازه ندهید نظرات دیگران روی ندای درونی قلب و خواستههای واقعی شما سایه بیاندازد. همیشه جرات دنبال کردن حرف دل خود را داشته باشید. خودتان میدانید از زندگی چه میخواهید، پس انجامش دهید.
مارک زاکربرگ میگوید:
بزرگترین چالش انسانها ساختن دنیایی است که در آن همه به دنبال هدفی باشند. داشتن هدف چیز ارزشمندی است که در زندگی نیاز داریم و باعث میشود بهتر عمل کنیم. هدف چیزی است که باعث ایجاد خوشحالی واقعی در زندگی میشود.
دنبال کردن وضعیت اجتماعی یا گوش دادن به ندای درونی؟
به نظر شما کدام یک بهتر است؟ برای یافتن پاسخ این سوال، داستان زیر را بخوانید:
دو معمار با نامهای پیتر و هوارد در یک دانشگاه درس میخواندند. پیتر فرد بسیار اجتماعی و معاشرتی بود و موفق شد مدیریت انجمن معماران را کسب کند. ارتباطات اجتماعی موفق پیتر باعث شد تا بعد از فارغالتحصیلی وارد یک موسسه معماری بسیار مشهور شود. او سخت کار میکرد و همزمان باافراد موفق و کاردان شرکت نیز در ارتباط بود تا اینکه بالاخره مدیر موسسه شد.
رسیدن به این جایگاه، پول و موقعیت اجتماعی بالایی برای او رقم زد و باعث شد به عنوان فردی مشهور و ثروتمند شناخته شود. اما در پایان هر روز، به ساختمانهایی که طراحی کرده بود زل میزد و با خود میگفت: «تمام این ساختمانها زشتاند و من هیچ یک از آنها را دوست ندارم. همه بناها براساس نیاز مشتری و شرکت طراحی شدهاند.» در نهایت به این نتیجه میرسید که در زندگی هیچ دستآوردی نداشته است.
دوست معمار او، هوارد، مسیر دیگری را برای زندگیاش در پیش گرفت. او از همان دوران دانشجویی علاقهای به سبک ویکتوریایی نداشت و از نظرش تزئینات آن شلوغ و غیرضروری بودند. هوارد عاشق طراحیهای مینیمالیستی و پست مدرن بود. او تصمیم گرفت از دانشگاه انصراف دهد و دستیار معماری شد که احترام زیادی برایش قائل میشد. او دانشجوی کسی شد که طراحی هایش بسیار رادیکال و بیطرفدار بودند و درآمد زیادی هم نداشت. هوارد به مسیر خود ادامه داد و در نهایت شرکت شخصیاش را راهاندازی کرد. شرکت او پروژهای را میپذیرفت که مشتری هیچ دخالتی در طراحی و ساخت نداشته باشد و اختیار کامل را به هوارد بدهد. به همین دلیل مشتریهای زیادی نداشت و در نهایت توانست تنها چند پروژه محدود انجام دهد.
هوارد دست از تلاش نکشید و باور داشت تمام بناهایی که طراحی کرده بیانگر دیدگاه، هنر و نگاه اوست. به عقیدهی هوارد، ستون ساختمانها همانند استخوانهای بدن او بوده و پنجرهها و نماهای چوبی نقش پوست و گوشت بدنش را داشتند.
- اکنون دوست دارید به جای پیتر باشید یا هوارد؟
- ارتباطات اجتماعی چگونه میتوانند روی موفقیت و سبک زندگی شما سایه بیاندازند؟
- 10 باور اساسی خود را در زندگی بنویسید.
- کدام یک از باورهای شما از درون قلبتان نشات میگیرد و کدام یک را جامعه به شما القا کرده است؟
- کدام یک از باورها باعث پیشرفت شما میشود و کدام یک باعث پسرفتتان میشود؟
- آیا به حرف دلتان گوش میکنید یا به نظر دیگران سبک زندگی خود را تغییر دادهاید؟
- دلتان میخواهد چگونه و به چه روشی زندگی کنید؟
به کاری که انجام میدهید عشق بورزید
استیو جابز: «ساعات زیادی از روزتان را با شغل خود سرگرمید و بخش عظیمی از زندگیتان را در بر گرفته است. به همین دلیل، آنچه باعث میشود از کار خود راضی باشید این است که باور کنید کار بزرگی انجام میدهید. برای ایجاد این باور هم باید عاشق کار خود باشید. اگر هنوز شغلی که عاشقش شوید را پیدا نکردهاید، به تلاشتان ادامه دهید. با عشق کار کردن همانند با عشق زندگی کردن است. هر چقدر بیشتر ادامه پیدا کند، بهتر و بهتر میشود. پس برای پیدا کردن شغل مورد علاقه خود جستجو کنید و خیلی زود دلسرد نشوید.
اهداف بزرگتر برایتان بهترند
حتما شنیدهاید که میگویند «سنگ بزرگ علامت نزدن است». اغلب مردم اهداف کوچکی برای زندگیشان تعیین میکنند زیرا از شکست واهمه دارند. اما باید بدانید تحقق اهداف بزرگتر خیلی آسانتر از اهداف کوچک است.
وقتی هدفی بزرگ و منسجم در سر داشته باشید، با بیان آن میتوانید از سرمایهگذاری مالی دیگران بهرهمند شوید زیرا اغلب مردم عاشق حرکتهای بزرگ هستند. اما هدفهای کوچک چون سریعا به انجام میرسند، کسی برای تحقق آنها به شما کمک نخواهد کرد. علاوه بر آن، در مسیر اجرای هدفهای بزرگ رقبای کمتری سر راهتان خواهند بود.
من هفت سال پیش سایت کوپن خود را با هدف کسب درآمد بالا راهاندازی کردم تا بتوانم با پول آن به سفر بروم. اما این سایت چندان بزرگ نشد و نتوانستم هیچ سرمایهگذاری جذب کنم. علت این بود که اهدافم خیلی سطحی و معمولی بود و نتوانست نظر افراد موفق و برجسته را به خود جلب کند. این حرفهای فردی است که موفقیت زیادی در زندگی کسب نکرده است.
اما در مقابل، تیم کنتلی کلی توانست Zoox را به کسب و کاری 1.5 میلیارد دلاری تبدیل کند. او یک روز صبح وقتی از رختخواب بلند شد با خود فکر کرد: «من میخواهم یک ماشین تمام اتوماتیک و خودران بسازم.» اما در ابتدا هدفش نبود چیزی شبیه ماشینهای تسلا تولید کند.
او فرمان ماشین، صندلی راننده و هر آنچه برای راننده انسانی موردنیاز است را حذف کرد تا رباتی خودران بسازد. هدف اصلی تیم کنتلی کلی ساخت اوبر تماما خودران بود؛ حرکت خودرو بدون راننده.
او یک سال را صرف مطالعه و تحقیق درمورد خودروهای خودران کرد و در نهایت توانست نسخهای از رویاهایش را در کنفرانسهای مختلف رونمایی کند.
طرح تیم کنتلی کلی با انتقادهای زیادی همراه شد اما او دست از تلاش برنداشت و بالاخره توانست سرمایهگذاری پیدا کند.
تیم سرمایهی میلیون دلاری دریافت کرد و به سراغ تیم خودروی خودران اپل رفت. تیم به آنها گفت: «اپل قصد دارد پروژهی خودروسازی خود را تعطیل کند و به زودی بیکار خواهید شد. پس بهتر است با ما همکاری کنید تا در کنار هم دنیا را متحول کنیم.» تیم خودروی اپل پیشنهاد او را پذیرفت زیرا حرفش کاملا منطقی بود.
سپس، تیم کنتلی کلی به سراغ لرد دراپر (Lord Draper)، بزرگترین سرمایه گذار ریسکپذیر، رفت و به او گفت: «من تصمیم به ساخت خودروی خودران دارم و بهترین تیم دنیا را به کار گرفته ام. باید در پروژه من 30 میلیون دلار سرمایهگذاری کنی تا طرحم را اجرا کنم.»
بخت با تیم کنتلی کلی یار بود و پیشنهاد سرمایهگذاری نیز پذیرفته شد. تیم سرمایه موردنیاز را دریافت کرد و از افراد بیشتری برای کار کردن در این پروژه دعوت کرد. در نهایت، موفق شد تجارت 250 میلیون دلاری خود را در عرض 4 سال به ارزش 1.5 میلیارد دلار برساند.
حتما به این باور رسیدهاید که برای رسیدن به موفقیت باید گام بردارید. فکرهای بزرگ داشته باشید، خودتان را باور کنید، برای موفقیت کتاب بخوانید یا به کتابهای صوتی گوش کنید.
منبع: medium