اکثر اوقات شرایط اجتماع و خانواده ای که در اون متولد میشی تعیین میکنه که تو چطور زندگی کنی یا شرایط مالی و تحصیلی و آینده ی تو رو رقم میزنه. افراد موفق هم از این قاعده مستثنی نیستند اما در یک چیز با سایرین متفاوتند اونا جرئت مخالفت با روال عادی رو دارن. جرئت تغییر مسیر، جرئت مواجهه با حقیقت رو حتی اگر به این قیمت تمام بشه که آنچه که تا الان بهش باور داشتند در یک لحظه فروبریزه.
لئو تولستوی نویسنده ی روسی و فعال سیاسی، اجتماعی شهیری ست که یکی از ده نویسنده ی برتر روسیه محسوب می شه و مخاطبان بسیاری در سرتاسر جهان داره. او در28 اوت سال 1828 میلادی و در یک خانواده ی متمول در یاسنایا پالیانا متولد میشه. ولی در دو سالگی مادر و در نه سالگی پدرش رو از دست میده وتحت سرپرستی عمه اش تاتیانا بزرگ میشه.
در شانزده سالگی به دانشگاه قازان میره و شروع به تحصیل زبان های شرقی میکنه، اما سه سال بعد منصرف میشه و به این دلیل که بتونه به وضعیت نابسامان 350 کشاورزی که در زمین هاشون کار میکنند رسیدگی کنه و با انجام پاره ای اصلاحات ارضی رنج اونها رو کم کنه، به ادامه ی تحصیل در رشته حقوق می پردازه. اما یک سال بعد انصراف میده و به شهرشون برمیگرده و چهار سال بعد به ارتش میپیونده و به ماموریت قفقاز میره.
اون زمانه که داستان کودکی رو می نویسه. او هنگام خدمت در ارتش تزار، نوشتن حرفهای رو آغاز میکنه. این نوشتن همینطور ادامه پیدا میکنه تا جایی که با انتشار رمان رستاخیز از طرف کلیسای ارتدوکس طرد میشه و البته بعد از اون به نوشتن ادامه میده. او در پشتیبانی از مریدانش و برای آزادی آنها از بازداشت، مسئولیت تمام کارهای آنها تحت عنوان مدرک جرم را به عهده گرفت، به او گفتند: «جناب کنت، جاه و جلال شما به قدری بزرگ است که زندانهای ما گنجایش آن را ندارد!»
هنوز هم که هنوزه با وجود شهرت و محبوبیش در جهان در روسیه با احتیاط راجع به او و آثارش صحبت میشه و دیدگاه کلیسا راجع به او همانی ست که بوده. اما هم او بوده که با حرکتش خلاف جهت رودخانه و با ادامه ی انتشار آثارش زمینه ساز انقلاب 1905 روسیه شده طوری که به او لقب جاده صاف کن انقلاب 1905 را داده اند. هم او بوده که با وجود تعلق به خانواده ای ثروتمند و اشرافی ضد اشرافیت مینوشته و پرده از رذالت رفتاری طبقه مرفه برمیداشته و در آثارش به افشای واقعیت ها می پرداخته. نویسنده ای جسور و البته نابغه.
او مجموعهای از سه داستان به نام «حکایتهای سواستوپل» را ارائه کرد. این حکایت نتیجه ورود او به سپاه کریمه و رسیدن به درجه ستوانی است. او با توجه به احساسات شخصی که در زمان جنگ با آن روبهرو شده، جنبههای دیگری از آن را توصیف میکند.
لئو تولستوی در زمینه ی آموزش هم در کشورش اقداماتی انجام داد. او در بیست و نه سالگی سفرهایی به اروپای غربی انجام داد و با مشاهیری همچون چارلز دیکنز و ایوان تورگنیف دیدار کرد و در بازگشت به کشورش به پیروی از اقدامات ژان ژاک روسو به تاسیس مدارس ابتدایی در روستاها پرداخت. او میگفت: «هرگاه به مدرسه قدم میگذارم، با مشاهده چهرههای کثیف و تکیده، موهای ژولیده و برق چشمانِ این کودکان فقیر، دستخوش ناآرامی و انزجار میشوم و همان حالتی بهمن دست میدهد که بارها از دیدن شرابخواران مست، بر من مستولی شدهاست. ای خدای بزرگ! چگونه میتوانم آنها را نجات دهم؟ نمیدانم به کدام یک کمک کنم. من آموزش و پرورش را تنها برای تودهها میخواهم و نه کسی دیگر، مگر بتوانم پوشکینها و لومونوسفهای آینده را از غرق شدن رهایی بخشم.»
او بین دانش آموزان تفاوتی بابت نخبه یا معمولی بودنشان قائل نمیشد و به تناسب به آموزش هر گروه می پرداخت و حتی وقتی مدارس به دستور دولت تزاری تعطیل شده بودند او با کتاب های سرگرم کننده به آموزش مفاهیم اخلاقی و اجتماعی به کودکان ادامه داد. میلیونها کودک روسی تا دهه دوم قرن بیستم با آموزش الفبای تولستوی، سال اول دبستان را آغاز نمودند. تولستوی وقتی 18 سال داشت با دختری آلمانی به نام سوفیا ازدواج کرد که تا پایان عمرشان صاحب 13 فرزند شدند که البته چهارتایشان فوت شدند. همراهی همسرش با او برای پاکنویس کردن داستان ها و ویرایشان بسیار قابل ستایش است به خصوص در مورد رمان جنگ و صلح که همسرش آن را برایش هفت بار پاکنویس کرد.
این رمان بسیار طولانی بوده و تعدادی بیشتر از 580 شخصیت را مورد توصیف قرار میدهد. البته 600 صفحه از این کتاب حذف شده است.
علاوه بر این رمان که یکی از معتبرترین منابع تحقیق و بررسی در مورد تاریخ سیاسی و اجتماعی قرن نوزدهم روسیه است و به شرح مقاومت روسها در برابر حملهٔ ارتش فرانسه به رهبری ناپلئون بناپارت میپردازد.
ویدیوی پیشنهادی: زندگینامه تصویری ناپلئون بناپارت
در میان آثار این نویسنده بزرگ میتوان اشاره کرد به: آناکارنیا که اولین رمان واقعی او و یک داستان حماسی منثور است، قدرت جهل، عشق بی پایان، جوانی بر بادرفته، مورچه و کبوت، عید پاک، فیلیپ کوچولو، هنر چیست؟، سه پرسش، ارباب و نوکر، پدر سرژی، سعادت زناشویی، مرگ ایوان ایلیچ و تریلوژی کودکی نوجوانی جوانی.
او ادعا دارد که آناکارنینا اولین رمان واقعیاش است. این رمان داستان حماسی منثور را بازگو میکند. تولستوی در سالهای پایانی عمرش در اثر فشارهای زیاد حکومت و ضبط پیش نویس بعضی کارهایش و همچنین تنش های میان او و همسرش به همراه پزشک خانوادگی شان و دختر کوچکش به سمت جنوب روسیه رهسپار شد. سرانجام در 20 نوامبر 1910 بعد از 82 سال زندگی بدرود حیات گفت و در زادگاهش یاسیانا پالیانا به خاک سپرده شد. بر اساس أثار او تاکنون کتاب های صوتی، فیلم ها و انیمیشن هایی زیادی تولید شده است که از میان آنها میتوان به «آناکارنیا» و « جایی که عشق هست خدا هست» اشاره نمود.