نزدیک به چهار سال پیش، زمانی که داشتم خانهای را که با همسر سابقم در آن زندگی میکردیم ترک میکردم، کاملا نابود شده و ویران بودم. من از 19 سالگی با او نامزد بودم و قبل از تولد 21 سالگیام از خانهی مادرم مستقیم به خانهی او رفتم. طی دو سالی که در حال گرفتن لیسانسم بودم جدا از هم زندگی کردیم. ولی من هماتاقی داشتم، او هم بیشتر آخر هفتهها به من سر میزد. فکر این که ناگهان تنها زندگی کنم، من را به وحشت میانداخت. اما در نهایت، به نفع من شد. در ادامه با یوکن همراه باشید.
تنها زندگی کردن برای هر کسی متفاوت است و این تفاوت باعث زیبایی آن میشود. تنها زندگی کردن یک تجربه کاملا قابل تنظیم است؛ اما منحنی یادگیری هم برای آن وجود دارد؛ مخصوصا اگر شما تمام عمرتان را با همسر، جمعهای دوستی یا با خانواده سپری کرده باشید.
برای این که بتوانید با شرایط سازگار شوید، به خودتان زمان بدهید
به تنهایی زندگی کردن در قدم اول، حس بیدستوپایی و سردرگمی به شما میدهد. یک ماهیچهی حافظه وجود دارد که با حضور همیشگی یک فرد یا بیشتر، دراطرافتان درگیر است و بدن و ذهنتان به زمان نیاز دارند بتوانند با شرایط تنهایی سازگار شوند. طبق گفتههای مجلهی فیزیولوژی روز( Psychology Today)، تنهایی میتواند (در نهایت) باعث رهایی و آزادی شود. تنها حضور افراد دیگر باعث میشود که ما تغییر کنیم. آنها وارد مغزمان میشوند و زیر پوستمان میروند؛ گاهی اوقات تاثیر خوب میگذارند و گاهی اوقات تاثیر بد. آنها بخشی از فضای ذهنی ما را میدزدند. ما به تنهایی و در جایی که مال خودمان است، میتوانیم با تمام ذهن خود فکر کنیم.
آیا تا به حال از تمام ذهن خود استفاده کردهاید؟ اولش ترسناک است، ولی بعد از مدتی به آن عادت میکنید و میگویید: « اوه! در واقع این داخل خیلی هم خوب است» شما در گوشههایی از ذهنتان رها میشوید که ممکن است با وجود افراد دیگر در اطرافتان به آنها دسترسی نداشته باشید.
ماهیت تنها زندگی کردن ممکن است زمان زیادی ببرد تا به آن عادت کنید، مخصوصا اگر با یک شریک رمانتیک زندگی میکردید. این برای من یکی از بزرگترین چالشها در زمان جدایی و بعدش طلاق بود. به تنهایی خوابیدن برای اولین بار بعد از یک دهه از نظر فیزیکی اشتباه به نظر میآمد. نمیتوان گفت کاملا مانند از دست دادن یک عضو، ولی شبیه به از دست دادن یک انگشت پا تخریبکننده، کمی دلخراش و بیریخت بود.
راه حل کمکی این است که با افراد جدید، صمیمی شوید ولی این کار از نظر احساسی ثبات چندانی ندارد. پیش گرفتن راه خود در تنهایی فیزیکی به مدت چند شب، تا زمانی که به داشتن تمام تخت برای خودتان عادت کنید، میتواند در بلند مدت مفیدتر باشد. این به من کمک کرد که به خاطر بیاورم، زمانی که با همسر سابقم زندگی میکردم، از شبهایی که او خارج از شهر بود نهایت لذت را میبردم و با خیال راحت از این که با خروپف، شب بیقراری و حرفهای حین خواب، بیدار نمیشوم خودم را روی تشک پهن میکردم. (زوجهای خوشبخت میگویند که از شریک شدن تخت با یکدیگر خوشحالند، ولی من شک دارم که بیشترشان راست بگویند)
ارزش خودتان را از هنجارهای اجتماعی جدا کنید
به مردم، مخصوصا زنان، آموزش داده شده که شادترین و خرسندترین فرد، کسی است که ازدواج کرده است و اگر زاد و ولد کنند پاداش میگیرند. این ممکن است در مورد شما هم درست باشد یا نباشد، زیر سوال بردن اهداف و امیالی مانند اینها میتواند برایتان مفید باشد، (روزنامهنگاری یا دیدن یک روانشناس میتواند آنها را از بین ببرد.) اگر پال دلان (Paul Dolan) را متخصص خوشحالی و خوشبختی در نظر بگیریم، باید همچون اون باور داشته باشیم که زنان مجرد و بدون بچه شادترین گروه مردم هستند. طبق اظهارات وب سایت Business Insider، زمانی که پال دُلان در فستیوال Hay سال گذشته سخنرانی میکرد گفته که با این که ازدواج برای سلامتی مردان مفید است، در مورد زنان اصلا اینطور عمل نمیکند.
دلان میگوید:
یک مرد ریسک کمتری میکند، پول بیشتری در محیط کار به عنوان حقوق دریافت میکند و کمی بیشتر در زندگی عمر میکند، یک زن در عوض، باید با اینها کنار بیاید و نسبت به زمانی که ازدواج نمیکرد زودتر از دنیا برود. سالمترین و خوشحالترین زیرگروههای جمعی زنانی هستند که هرگز ازدواج نکردهاند و بچهای ندارند.
من به نظر پال دلان اشاره نکردم که خوشحالی آن دسته از زنان متاهل و بچهدار را زیر سوال ببرم و تایید و تکذیبش کنم (این وبلاگ مربوط به شما نیست) بلکه هدف من برجستهسازی این موضوع بود که به تنهایی شاد بودن مخصوصا برای زنان، ممکن یا حتی آسان است. این دقیقا برخلاف چیزی است که از بچگی به خود میگفتید. برای فهمیدن این که عدم حضور فرد دیگری در خانهتان بخش گمشدهای از زندگیتان بوده، احساس گناه نکنید.
وسایلتان را دقیقا همانطوری که میخواهید تنظیم کنید
تنها زندگی کردن مزایای زیادی دارد که بعضی از آنها ممکن است احمقانه به نظر برسد. توانایی پر کردن (یا نکردن) فضایی با هر شیء دلخواه یا وسیلهای که به نظرتان جذاب میآید، کار سرگرمکنندهای است. آپارتمان من به نظر میرسد که توسط یک راکون سرمست و دیوانه دکور شده باشد، اما احساس خوبی به من میدهد. چشمهایم تنها وسایلی که باعث شادیام میشوند را میبینند و گوشهایم فقط موسیقیای که به نظرم جذاب است میشنوند و دمای خانه هیچوقت بالای 21 سانتیگراد نیست. اگر به مدارک بیشتری نیاز دارید که به شما ثابت شود یک فضای انفرادی چقدر میتواند زیبا باشد، در یوتوب تورهای آپارتمان افرادی که تنها زندگی میکنند را سرچ کنید. امی سداریس (Amy Sedaris) مورد علاقهی من است.
از اینکه مجبور نیستید با کسی هماهنگ باشید، لذت ببرید
یکی از نامطلوبترین ویژگیهای زندگی مشترک هماهنگی دائمی است. «چه زمانی میآیی؟» یا «چه غذایی بخوریم؟» سوالهاییاند که فقط چند بار در هفته به آنها جواب میدهم. چون همسرم شیف شب به سر کار میرود و جای دیگری زندگی میکند. در واقع این خیلی خوب است، از زمانی که طلاق گرفتهام دوستان بیشتری پیدا کردهام، بیشتر سفر کردهام و بالاخره سرگرمی پیدا کردم، که ازش لذت میبرم (که به طور خنده داری کار کردن به عنوان دیجی است). اینطور نیست که همسر سابقم تمام این فعالیتها را ممنوع کرده باشد، ولی وقتی با شخص دیگری زندگی میکنید، بهطور غیر قابل کنترلی وقت زیادی برای برنامهریزی و هماهنگی صرف میکنید.
به تنهایی زندگی کردن همینطور باعث میشود که شخص تمایل بیشتری به بیرون رفتن و ارتباط با دنیا داشته باشد. چون، بله، تنها بودن کسلکننده است. ولی کنترل کامل بر این که چه تعداد آدم را در چه زمانی میبینید آن زمان صرفشده را خاص میکند.
من به این نتیجه رسیدم که به تنهایی غذا خوردن کمی سالمتر یا حداقل شهودیتر است. همسر سابقم یک مرد ورزشکار با متابولیسم سریع بود، در نتیجه نیازهای تغذیهای ما هیچوقت یکسان نبود، زمانی به خودم آمدم و فهمیدم که برای او بیشتر آشپزی میکنم تا خودم، که این موضوع در رابطههای زوجین کاملا رایج است. اما حالا تنها عامل خارجی روی رژیم غذایی من شغلم است که قطعا مشکلی نیست.
اگر حرف من را باور نمیکنید، لااقل صحبتهای ووپی(Whoopi) را باور کنید
من با تماشای نصیحتهای متفکرانهی ووپی گلد به یک کاپیتان فهمیده پیشتازان فضا بزرگ شدم که باعث شد او نقش یک متخصص برای زندگی کردن را در ذهنم ایفا کند؛ که برای من خیلی هم خوب عمل کرد و واقعا مفید بود. در سال 2016 مجله نیویورک تایمز (NewYork Times) نظر او را در مورد ازدواج پرسید. او با قاطعیت توضیح داد که با زندگی مشترک کنار نمیآید. او گفت:
من تنهایی خیلی خوشحالتر هستم. من میتوانم به اندازهای که دوست دارم برای کسی زمان بگذارم اما به دنبال این نیستم که برای همیشه با یک نفر باشم یا با کسی زندگی کنم. من کسی را در خانهام نمیخواهم.
گفتهاش کاملا خوب است ولی جملهی آخر بیشتر از همه ذهنم را درگیر کرده است. من واقعا کسی را در خانهام نمیخواهم حداقل نه تمام مدت، شما هم مجبور نیستید که بخواهید.
منبع: lifehacker